مناسبتها

چون كوه ايستادي

 


 

چون كوه ايستادي
به نخل هاي بي سرت فكر مي كنم كه گلوله هاي ستمگر را تاب آوردند و از پا نيفتادند.
به مردان و زنان دليرت مي انديشم كه ديوار محاصره را در هم شكستند و از هر ذره خاكت، خورشيدي برآوردند. به تو فكر مي كنم و حماسه ات را بر دروازه هاي استقلال، اشك شوق مي ريزم.
ايستادي؛ آن چنان كه كوه، توفان هاي هرزه گرد را. خشت خشت جانت، بانگ تكبير شد و فريادهاي سرمست متجاوزان را تكه تكه بر زمين ريخت.
ايستادي و آموختي مان كه بر پنجره هاي شكسته نيز آفتاب طلوع مي كند. نامت، تا هميشه آذين عزتمان باد!
حالا كه در كوچه هاي صبورت، آفتاب استقلال قدم مي زند؛ حالا كه پرندگان از قفس رسته ات، ترنم استقلال را بر شانه هاي به خون نشسته آزادي سر مي دهند، برخيز و نوباوگانت را مشق عشق بياموز.
به مادرانت بگو، چفيه هاي نبرد را بر شانه هاي فرزندانشان بگذارند. كاروان را صدا بزن با حنجره مقاومت، تا ماهيان موج گرفته اش را حماسه دريا بياموزي.
اي شهر فريادها و آينه ها! حالا كه از حصار هر چه بيداد رها شده اي، بلند شو و كوچه هاي غرورت را از سرود اراده و ايمان، لبريز كن! جاري شو در نخلستان هاي داغدارت و مرثيه درد و داغ را به نغمه پايداري، بدل كن.
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن