مقالات

ولايت مداري حضرت زينب (سلام­ الله­ علیها)


مقدمه

ولایت به معنای قرب و نزدیکی است و به حصول دو چیز در کنار هم بدون فاصله گفته می­شود، یکی از صفات حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) ولایت مداری است. این مساله به اندازه­ای مورد عنایت و توجه خداوند متعال قرار دارد که هیچ چیز را نمی­توان جایگزین این مساله کرد، امام باقر(علیه­السلام) در تاکید این مساله می­فرمایند: «اگر کسی همه شب ها را در نماز و همه روزها را روزه دار باشد، همه اموال خود را انفاق کند و همه سال، حج به جای آورد ولی ولایت ولی الله را نشناسد و اعمال خود را مطابق راهنمایی او انجام ندهد، او را در پیشگاه خدا ثوابی نیست و در شمار مومنان نخواهد بود.»

در کتب و پژوهش­های مختلف پیرامون زندگی حضرت(سلام­ الله­ علیها) به جنبه­های گوناگون زندگی ایشان پرداخته­اند اما با نگاهی گذرا به مساله ولایت مداری ایشان. در این نوشته تا حد امکان از مطالب مربوط  به بحث  مورد نظر استفاده شده لکن دقت شده است مطالبي كه  به جنبه­های مهم و ظریف این ویژگی اشاره دارد گزينش شود، همچنین سعی شده است چینش مطالب به ترتیب حوادث تاريخي باشد.

اميد است اين اثر كوچك توشه­ای باشد برای زینبی شدنمان تا ظهور حضرتش قائم ال محمد(عجل­ الله ­تعالی­ فرجه ­الشریف).


معنای لغوی و اصطلاحی «ولایت»


واژه  «ولایت»، از ماده «ولی» است و «وَلی» بر وزن فلس به حصول دو چیز یا بیش­تر در کنار هم و بدون آنکه بین آنها چیزی دیگری فاصله شود گفته می شود[۱] به همین جهت  برخی آن را به معنای نزدیکی و  قرب میدانند.[۲] همچنین «ولی» مالک تدبیر است، یعنی کسی که برای تدبیر و اداره جامعه، یتیم یا زن، به آنان نزدیک می­شود و به رتق و فتق امورآنان در حیطه ولایت خود مبادرت می­ورزد.

یکی ازاسمای حسنای خداوند سبحان «ولی» است. قرآن کریم در سوره شوری آیه ۹ می­فرماید: «…فَاللهُ هُوَاَلوَلیُّ» تنها ولی، خداست.

در تمام موارد استعمال «و ل ی» قرب و نزدیکی با نوعی ارتباط نهفته است و چگونگی این ارتباط  به مورد آن بستگی دارد که باید آن را با قراین و شواهد شناخت.[۳]

همانطورکه بیان شد اصل ولایت، مخصوص ذات اقدس حضرت حق است که در هر چیز تصرف می­کند و کلیه امور را به هر کیفیتی که اراده فرماید تدبیر می­نماید زیرا که او مالک حقیقی است. در کنار این مطلب، از آیات و روایات فراوانی استفاده می­شود که رسول مکرم اسلام، حضرت محمد(صلی­الله­علیه­وآله) نیز بر همگان ولایت دارند و این ولایت از طریق ائمه اطهار(عليهم­السلام) دائما ساری و جاری است.[۴]  مانند سوره احزاب آیه ۳۶ «وَِماکانَ لِِِِمُومِنٍ و لامُومِنَه اِذا قَضیَ اللهُ وَ رَسولُه اَمراً…» هیچ زن و مرد مومنی را در کاری که خدا و رسولش حکم کند اختیاری نیست….


حضرت زینب (سلام­ الله­ علیها) و آموختن ولایت مداری از مادر


حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) تجلی عرفان است و یکی از ویژگی­های بارز این بانوی گران­قدر عارفه بودن است چرا که تا کسی معرفت نداشته باشد، چگونه می­تواند ولایت نور را در سرزمین تاریکی بپذیرد. صفت عارفه با صفت ولایت پذیری همسانی دارد و تا معرفتی نباشد عشق و محبتی نیست و تا عشق نباشد اطاعت پذیری نیست. حضرت می­دانستند حقیقت چیست و شناختی همه جانبه نسبت به ولیّ خود داشتند و به خاطر همین شناخت در قلب خویش محبتی داشتند که ایشان را به اطاعت بی­چون و چرا وا می­داشت.

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) ز روزگار کودکی آموخته بودند که چگونه ولایت مدار باشند، از مادرشان  حضرت زهرا(سلام­ الله­ علیها) آموخته بودند که چگونه با قلبی پر از مهر از امام زمانشان دفاع کنند. ایشان مادری را دیده بودند که حرمت خانه­شان بعد از رحلت پدر، شکسته شد و بی­مهری مردم، زدن مادر و… را نظاره کرده بودند، دختری که سخنان مادر را در مسجد پیامبر شنیدند وآن را در گوش تاریخ ثبت کردند و با عمل خویش حفظ نمودند.

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) دختر پنج ساله، کلام مادر در رابطه با همدلی با خاندان رسالت را این چنین یاد می­کنند: «…اٍّنتم عبادُلله نُمیتُ اَمرهُ وَ نهیُهُ و حَملَتُهُ دینِِِهِ وَ وَحیِهِ وَ اُمَناءُ اللهِ عَلی انفُسِکُم وَ بُلَغاوُهُ اِلی اَلاُممِ وَ زَعمتُم حَقٌ لَهُ فیکُم وَعَهدُ قَدََّمَهُ اِلیکُم وَ بَقیهُ اِ ستخلَفَها علیکم کِتابَ اَللهِ اَلناطِقِ وَ اَلقُرآن اَلصادقِ… وَطاعَتُنا نِظاماً لِلمِلةِ وَ اَمامَتَنا اَماناً مِن الفِرقةِ…»[۵]

…هان ای بندگان خدا، شما پرچم داران دعوت و هشدار او، حاملان دین و وحی او، امانت داران خدا نسبت به یکدیگر و درون جامعه خود و پیام رسانانش به سوی جامعه­ها وتمدن­ها و نسل­های آینده­اید، شما بر این پندارید که بر این ویژگی­ها آراسته­اید و به خاطر آنها شهره آفاق هستید، خدا با شما پیمانی دارد که در دسترس همه شماست و آنچه پیامبر پس از خویش در میان امت به امانت نهاده کتاب گویای خدا و قرآن راستگوست … همدلی با خاندان رسالت را باعث تداوم نظام دین و دولت­ها و دل­ها مقرر فرموده و امامت و پیشوایی ما را به منظور در امان ماندن از پراکندگی و سامان یافتن امور اجتماع قرار داد ….

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) این سخنان را می­شنیدند، سخنانی که هم آغوش اشک بود، نه برای مقام و موقعیت همسر خویش، بلکه برای امامی بود که مظلوم  قرار گرفته بود.

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) می دیدند که مادر شبانه از خانه بیرون رفته و یک یک خانه­های مهاجر و انصار را می­گردند و آنان را به یاری امام خویش فرا می­خواندند، ولی آنها درپاسخ او می­گفتند: ای دختر پیغمبر ما با ابوبکر بیعت کردیم.[۶] اگر زبان قاصر تاريخ و زمان گشوده می­شد می­گفت که حضرت زهرا(سلام­الله­علیها) چگونه حدیث«مَن کُنتُ مَولاه فَهذا علیٌ مولاه» را نشر دادند.

حضرت زینب(سلام­الله­علیها) آموخته بودند ولایت ائمه(علیهم­السلام) ادامه رسالت پیامبر(سلام­ الله­ علیها) است، ایشان با قلب خویش آیات الهی را شنیده بودند، آنجا که خداوند می­فرمایند: «اَلنبیُّ اَولی بِالمومنین مِن اَنفُسِهم»[۷] و از زبان جد مبارک خویش رسول الله شنیده بود که فرمودند: « ابن عَباس وِلایَتُهُم  وِلایَتی وِلایَه اَلله»[۸] ولایت آنها، ولایت من و ولایت من همان ولایت خداست.

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) در خاندان نبوت و امامت چشم به جهان گشوده و دفاع از ولایت در وجودشان از کودکی نهادینه شده است. اما ایشان از نظر شخصیت اکتسابی نیز بسیار ممتاز بودند، چرا که علم خود را مزین به عمل نمودند و در راه پیشبرد اهداف اسلام قدم­های بزرگی برداشتند، چرا که در احادیث آمده است«ما زَهَّدَ عَبدٌ فِی الدنیا اِلّا اَنبَتَ اللهُ اَلحکمهَ فی قَلبِه وَ اِنطَقَ بِها لِسانه»[۹] هر بنده­ای که در دنیا پارسا شود خداوند درخت علم و حکمت رادر قلبش می­رویاند و میوه آن را در زبان او به صورت نطق و علم افشانی به جریان می­اندازد.

افراد زيادي هستند كه تحصيل علم كرده­اند اما رتبه افراد به عمل است. بدون شک حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) این گونه قدم برداشتند و در همه ابعاد اسلامی و انسانی با اعمال نیک حرکت نمودند و با پارسایی دنیا را فدای آخرت نمودند، ایشان در این راستا آن­چنان درخشیدند که به مقام عظمای ولایت مداری رسیدند..[۱۰]

جلوه های ولایت مداری حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها)

یادگار یاس و امام حسن مجتبی(علیه­السلام)

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) بعد از پدر، قلب خویش را معطوف ولیّ دیگر، امام حسن(علیه­السلام) نمودند. حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها)شاهد بودندکه چگونه فرصت طلبان رفتاری ناشایست با امام زمان خود نمودند و به وی خیانت کردند امام بنابر مصالح اسلام به نفع معاویه از خلافت دست کشیدند، زمانی که عده ای از مردم بی­مهر عراق به خیمه­شان ریختند و مال ایشان را تاراج کرده و جانماز از زیر پای ایشان کشیدند حضرت فرمودند: «مردم عراق! بدانید به من سه خیانت کردیدکه از شما انتقام نکشیدم و شما را به خدا وا گذاردم، پدرم را کشتید، خودم را نیزه زدید وخيمه­ام را به تاراج بردید.»[۱۱]

براستی چرا ولیّ تنها ماند در حالی که ولایت حق مسلم آن بزرگوار بود و سود و زیان ولایت  برای ایشان مطرح  نبود. پیروی نکردن از امام، گمراهی آشکار در راه را به دنبال دارد، مردم عراق امام خویش را نشناختند ندانستند که فرزند زهرا(سلام­ الله­ علیها) جهان را به نور ایمان روشن خواهند ساخت.

قلب­های سیاه چگونه می­توانستند حاکمیت نور را بپذیرند جز حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) که عرفان جزء وجودیشان بود و همتای نفس­های روحانی امام خویش بودند چه کسی را یارای حق بود؟ زبان تاریخ  آن­قدر شیوا نیست تا جلوه­های بارز و روشن حرکت حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) را دراین باره بیان کند اما آنچه به طور مختصر در کتب آمده چنین است اين است كه حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) برادر مجروح را پرستاری کردند و بعد همراه امام خویش رهسپار مدینه شدند در این سفر هم بزرگان بنی­هاشم و هم جوانان شجاع و جنگ­جویان بدر و نونهالان خاندان علوی بودند تا به مدینه رسیدند حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) با برادرشان زندگانی می­کردند تا این که به وداع مبتلا گردیدند. حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) بعد از شهادت امام، جنازه­ی ایشان را به خاک سپردند .[۱۲]

بعد از رحلت پدر حضرت تابع ولیّ خود امام حسن(علیه­السلام) شدند امامی را که زنی از اهل امام به شهادت رساند. اینجاست که معرفت سخن می­گوید، زینب(سلام­ الله­ علیها) و جعده هر دو تابع بودند، اما یکی تابع امام خویش و یکی تابع هوای خویش.

پس از شهادت امام حسن مجتبي(عليه­السلام)، امام حسین(علیه­السلام) که تاریخ ساز قلبهاست به مقام والای امامت رسیدند، حال همراهی حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) به مرحله ظهور و جلوه­ی واقعی خویش رسیده است، حال دیگر این حسین(علیه­السلام) است که می­خواهد دین خدا را  یاری­ کند، دینی که ارزش ریختنن پاک­ترین خونها را دارد.

حرکت امام حسین (علیه­السلام) ازمدینه به مکه

زمان، زمان انتخاب راه بود، زمان حرکت بود دیگر سکون معنایی نداشت. روز سوم شعبان ۶۰ بود امام به قصد مکه حرکت کردند و بقیه ماه شعبان و ماه رمضان و شوال و ذی القعده را آنجا ماندند. راوی گوید: «عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبیر خدمت امام آمدند و از ایشان خواستند نسبت به خروج از مکه خودداری کنند، حضرت فرمودند: «رسول خدا به من دستوری داد که باید اجرا کنم» ابن عباس با شنیدن این کلا م درحالی که می­گفت: «واحسینا» به بیرون رفت. بعد عبدالله عمر آمد و مصلحت امام را در آن ديد که با گمراهان صلح کند و ایشان را از جنگ و خونریزی بر حذر داشتند امام فرمودند: « آیانمی­دانی که دنیا نزد خداوند متعال آن­قدر ناچیز است که سر بریده یحیی­بن­زکریا به عنوان هدیه به حضور  زنا زاده­ای از زنان زادگان بنی اسرائیل فرستاده شد، آیا نمی­دانی که بنی اسرائیل ما بین طلوع فجر تا آفتاب هفتاد پیامبر را کشتند و پس از آن در بازارها می­نشستند و به خرید وفروش می­پرداختند به گونه­ای که گویی هیچ عملی انجام نداده­اند با این وجود خداوند در عذاب ایشان شتاب نکرد بلکه به آنها مهلت داد و بعد مدتی ایشان را به عقوبت و انتقامی شدید عذاب فرمود، از خدا بترس و یاری مرا از دست مده . [۱۳]

همراهی خاندان رسالت، همان کلام زهرای مرضیه(سلام­ الله­ علیها)

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) به مرحله عمل رسیده بودند و علم خود را با عشق عجین نمودند و دیگر از امام نپرسیدند چرا برویم؟ کجا برویم؟ وچگونه زندگی را گذران کنیم؟ حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) و پدر بزرگوارشان چنین روزی را با چشم دل دیده بودند چرا که هنگام خواستگاری عبداالله از حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها)، حضرت علی(عليه­السلام) عقد ایشان را مشروط به دو شرط پذیرفتند و آن دو شرط این بود که هرگاه حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) خواستند برای دیدار امام و برادرخویش از خانه بیرون روند، مجاز باشد و دیگر اینکه هرگاه امام حسین(عليه­السلام) مسافرت کردند، حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) را از همراهی برادر منع نکنند. [۱۴]

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) از دنیا گذشتند، از زندگی با خیال آسوده تا مصداق کلام بزرگواران گردند که دنیا را پلی برای آخرت خویش و رسیدن به محبوب واقعی قرار دهند. زمانی انسان می­تواند از هر آنچه دارد بگذرد که بداند آن چیز شایستگی مقدم کردن بر داشته­ها را دارد و حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) می­دانستند که همراهی امام حسین(علیه­السلام) به تمام عالم می ارزد و هنگام حرکت امام خویش هیچ نپرسیدند و فقط همراهی کردند.

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) و آغاز رسالت

روز عاشورا، جلوه­گر پاکی اهل بیت بود، روزی که اشک تنها حایل میان دیدگان بود، در این روز آخرین وداع امام با بانوان و کودکان حرم، قلب تاریخ را خدشه دار می­کند و اشک قلم را بر صفحه­ی دل می­نگارد. در میان وداع امام  با اهل بیتشان، حضرت زینب(سلام­الله­علیها) ناآرام بودند. امام ایشان را طلبیدند و دستشان را بر سینه خواهر کشیدند، حضرت زینب(سلام­الله­علیها) آرام شدند و دیگر بیقراری نکردند. امام فرمودند: «آنان که صبر می­کنند در پیشگاه خدا به پاداش عظیمی می­رسند، تو نیز صبر کن تا به آن نایل شوی.» عبور دست ولایت حسینی بر سینه زینب(سلام­ الله­ علیها) وگفتار دلنشین امام که از زبان ولایت خارج می­شد آن چنان در وجود حضرت زینب(سلام­الله­علیها) تحول ایجاد کرد که گویی دیگر زینب(سلام­ الله­ علیها) زینب گذشته نیست و با کمال قاطعیت به امام رو کردند و گفتند: «ای فرزند مادرم! خاطرت شاد و چشمت روشن باشد، چرا که از این پس مرا آنگونه که دوست داری خواهی یافت»[۱۵]

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) این گونه رسالت خود را شروع کردند: «مرا آنگونه که دوست داری خواهی یافت». حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) خود را تا کربلا رساندند و از آن به بعد این کربلا بود که حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها)  را یاری می­کرد .

وقایع عاشورا، همان پرچم سرخ اسلام عظمتی دارد که در این صفحات حتی جرعه­ای نیز نتوان از آن را به تصویر کشید و ابعاد آن را مورد بررسی قرار داد، از عظمت آن روز همین بس که بعد از این همه سال هنوز زنده است و همه، آن را در گوشه­ی قلب خویش حک کرده­اند و صدای«هل من ناصر» حضرت ابا عبدالله الحسین(عليه­السلام) هنوز در گوشها طنین انداز است.

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) از همانجا دیگر سکونت را جایز ندانستند. در تاریخ آمده است که چون حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) مشاهده کردند امام حسین(علیه­السلام)  روی زمین افتادند و لشکر بی­شرم و پسر مرجانه و یزید اطراف بدن مطهرش را برای کشتن آن حضرت گرفته­اند از خیمه بیرون آمده و پسر سعد را مخاطب قرار دادند و به صورت تحقیر آمیز گفتند: «ای پسر سعد! آیا اباعبدالله کشته می­شود و تو می­نگری؟» و ادامه دادند: «و اَما فِیکم مُسلم» آ یا در میان شما یک نفر مسلمان نیست؟

واقعه کربلا چه بود؟ امام حسین(علیه­السلام) را به بیابانی کشاندند و به دور از آبادی و شهر در کویر، جایی که نه زمینه­ای برای تجمع مردم بود و نه امکانات یک مصاحبه مطبوعاتی به زبان امروز! که بپرسند: انگیزه­ات از این حضور چه بود؟[۱۶] لشکری در برابرشان  فراهم کردند و جنگی نابرابر را بر ایشان تحمیل کردند که در فاصله یک روز همه یاران و امام را به شهادت رساندند، جنازه­ها را رها کردند و گمان کردند که طومار کربلا پیچیده شده و در انبار تاریخ قرار گرفته است. حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) این طومار درهم پیچیده را باز نگه داشتند و به دنبال طومار، هزاران ورق چسباندند که بقیه قضایا هم در آن نگاشته شده بود، امام حسین(علیه­السلام) و یارانشان را کشتند و در گودال رها کردند، جز حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها)  چه کسی این واقعه را به گوش دیگران رساند و بشریت را از این فاجعه آگاه کرد، جز ایشان چه کسی مردم را آگاه کرد که چه امامی را از دست دادند و پرچم اسلام را با همراهی نکردن امام خویش، به دست چه مفسدانی دادند. [۱۷]

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) اشک می­ریختند نه فقط به خاطر از دست دادن عزیزان، بلکه بیش از آن دلش برای مردمی می­سوخت که سایه ولایت را با دست خویش از سرشان کوتاه کردند و سایه کفر را بر قلب­های خویش حاکم کردند، حضرت با کلام خویش، بدون کمترین هراسی، حقیقت مسلمانی را بیان کردند حقیقتی را که یا نفهمیدند یا این چنین وانمود کردند.

حضرت زینب (سلام­ الله­ علیها) مصداق سلاله النبیین

پس از شهادت امام حسین(علیه­السلام) دشمنان کینه توز، خیمه­های اهل بیت(علیهم­السلام) را آتش زدند، چه توجیهی می­توان برای این عمل داشت، جز بی­عقلی و بی­تدبیری؟ امام سجاد(علیه­السلام) در میان آتش قرار گرفته بودند. به نقل از حمید بن مسلم که نقش خبرنگاری در سپاه عمر سعد را داشت، حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) خود را به خیمه­های شعله ور رساندند و یادگار برادر و حجت خود را در آغوش گرفتند و از خطر نجات دادند، حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) جان خود را فدای جان ولیّ خویش کردند و منطق عشق را بر منطق عقل حسابگر ترجیح دادند. در این میان شمر ذی­الجوشن سر رسید، امام را دید خواست ایشان را به شهادت برساند ولی حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) خود را جلو افکندند و سپر بلا کردند و فرمودند: «نمی­گذارم او را بکشید مگر اینکه قبل او کشته شوم.»[۱۸]

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) بعد از برادر به گونه­ای دیگر عمل نمودند، ایشان می­دانستند که بعد از برادر رسالت تمام نمی­شود بلکه به مراتب سنگین­تر خواهد شد، چه لحظاتی بود، چه چیز می­تواست قوت قلب آدمی را حفظ کند تا بتوان کارهایی را که یک ولیّ انجام می­دهد را انجام داد، کودکان را از اطراف جمع کرد، مراقب برادر زاده مریض بود، به خیمه­های سوخته سامان داد و قلب­های شکسته را مرهم شد. اکنون حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) توجهشان را معطوف ولیّ امر مسلمین امام سجاد(علیه­السلام) نموده، امامی که یادگار برادر عزیزتر از جان زینب(سلام­ الله­ علیها) بود، بانویی که بعد از آن همه مصائب، مصداق روشن سلاله النبیین شده بودند.

«روز یازدهم یا دوازدهم، پس از دفن کشته­ های یزید در کربلا، کاروان حسینی عازم کوفه بودند، در مسیر امام سجاد(علیه­السلام) هنگامی که چشم مبارکشان به بدن پدر و سایر افراد پاک که جسمشان بر زمین بود افتاد، ایشان از دیدن این صحنه آن چنان متاثر شدند که می­خواستند قالب تهی کنند{به نظر محقق این کلام با توجه به شخصیت ایشان کمی جای تامل دارد}حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) که آن هنگام مجلس عزای برادر را برای اولین بار برپا ساخته بودند با مشاهده امام خود را به ایشان رساندند و فرمودند: ای یادگار جدم چرا این گونه خودرا [۱۸] در مورد خطر قرار دادی؟ امام فرمودند: عمه گویا اینان ما را مسلمان نمی دانند ( زیرا دفن میت واجب و ترک آن حرام است.) حضرت ایشان را دلداری دادند و فرمودند: ناراحت نباش، همان طور که خدا به  پدرم و برادرم خبر داده، خداوند گروهی از این امت که این فراعنه زمینی آنها را نمی­شناسند ولی اهل آسمان­­ها می­شناسند پیمان گرفته که این اجساد را دفن کنند…بدان، گذشت زمان نه تنها اینان را به فراموشی نخواهند سپرد بلکه روز به روز بر عزتشان افزوده خواهد شد. » [۱۹]

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) آن قدر که به امام خود می­اندیشیدند، به فکر خود و غم­های خود نبودند، حضرت فرزندان خویش را در راه حق و اعتلای ارزش­های اسلامی بخشیدند، همان گونه که خود از مادرآموختند، چگونه از امام و ولیّ خویش دفاع کنند خود نیز به فرزندانشان آموختند که ولایت از آن مردان خداست.«اَلنبیُ اَولی بِالمُومِنینَ مِن اَنفُسِِهِم»

کلام نشات گرفته از وحی {پیرامون  خطبه}

حضرت بار دیگر خود را موظف به ادامه راه می­دانند و همراهی ولایت چنان با وجود ایشان عجین شده که در کتب آمده حضرت هنگامی که به مردم کوفه رسیدند، جمعیت عظیمی در آنجا تجمع کرده بودند، حضرت زینب(سلام­الله­علیها) به جمعیت اشاره­ای فرمودند، آن اجتماع عظیم به اشاره ایشان سکوت کردند و نفس­ها  در سینه­ها حبس شد  و ایشان شروع به روشن­گریهای قیام امام حسین(علیه­السلام) کردند.

«…اَتبکونَ وَ تَنتَحِبونَ؟ اِی وَاَللهِ فَاَ بکوا کَثیراً وَ ضَحکوا قَلیلاً فَلقد ذَهبتُم لِجارِها وَ شِنارِها و لَن تَرحضو ها بِغَسلِ وَاَی َُّ ترحضونَ قَتلُ سلیلِ خاتَم اَلنُبُوَةِ وَ مَعدِنَ اَلرِسالة و سَیِدِ اَهلِ اَلجَنَةِ وَ مَلاء خِیَرَتِکُم وَ مِفرَغَ نازِلَتِکُم وَ مَنارِ حُجَتِکُم وَ مَدرَةِ سُنُّتِکُم…»[۲۰]

…آیا می گریید و صدابه ناله بلند نموده­اید؟ آری به خدا که باید بسیار بگریید و کم بخندید، هر آینه ننگ و عار این جنایت دامن شما را گرفته و با هیچ آبی نمی­توانید این لکه را بشویید، چگونه شسته می­شود خون پسر خاتم پیامبران و معدن رسالت و سیدجوانان اهل بهشت؟ شما کسی را کشتید که پناهگاه نیکانتان و دادرس پیش­آمدهای ناگوارتان و جایگاه نور محبت شما و بزرگ سنت شما بوده است ….

این سخنان عظیم گوشه­ای از وسعت و عظمت خاندان وحی را در ذهن متجلی می­سازد حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) دراوج فصاحت و با ایمان سرشار، تک­تک کلمات را به زبان می­آوردند.

می­گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده بنابراین بیست و دو روز از اسارت حضرت(سلام­ الله­ علیها) گذشته است، بیست و دو روز رنج متوالی کشیده­اند که با این حال ایشان را وارد مجلس یزید بن معاویه  می­کنند، یزیدی که کاخ اخضر او آنچنان بارگاه مجللی بود که هر کس با دیدن آن و آن خدم و حشم و دبدبه، خودش را می­باخت، بعضی نوشته­اند که افراد می­بایست از هفت تالار می­گذشتند تا به آن تالار آخری می­رسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم کشورهای خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند، در چنین شرایطی اسرا را وارد کردند [۲۱]

یزید جملاتی از سر کبر و برای تحقیر بزرگواران بر زبان آورد، حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) وقتی تکبرورزی یزید را دیدند دریافتند که یزید بر آن است که در حضور درباریان در مرحله اول خود را از قتل امام حسین(علیه­السلام) مبرا جلوه دهد و با تظاهر به تاثر و تاسف از واقعه عاشورا و دشنام دادن به ابن زیاد خود را بی تقصیر جلوه دهد و از طرفی امام را که حرمت خویشاوندی مورد ادعای یزید را نگه نداشته و بر او شوریده، مستوجب ملامت بداند و از طرفی هم قتل امام و یاران و هم تبارانش را تلافی  کشته شدگان بدر تلقی کند و با این توجیهات از نفرت عمومی علیه خود بکاهد در چنین شرایطی حضرت بر آن شدند با خطبه­ای پرده از ماهیت حکومت یزید بردارد. [۲۲]

ابن زیاد شروع کرد به حرف زدن: «خدای را شکر که شما را رسوا کرد و بکشت و وحی و اخبارتان را دروغ گردانید، حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) فرمودند:«سپاس خداوندی را که ما را به پیامبرش گرامی داشت، مارا از پلیدی دور داشت تنها فاسق است که رسوا می­شود و فاجر است که دروغ می گوید و او هم غیر ماست.»

ابن زیاد که انتظار چنین پاسخی را نداشت به خود جنبید و خواست جبران کند، پرسید کار خدا درباره خاندان خود را چگونه یافتی؟ حضرت فرمودند: « ما رَایتُ الاجَمیلا .قَوم ُکتب اللهُ علیهِم اَلقتلَُ فَبرَزوا اِلی مَضاجِعِهِم و سیجمَعُ اللهُ بینَکو بَینَهما فَتُحاجونَ وَ تخاصمون عنه فَا نظر لِمن یکون اَلفُلح ُ یو مَئذٍ…»[۲۳] جز زیبایی چیزی ندیدم، قومی بودند که شهادت را خدا برایشان مقدر کرده بود، راه خدا را در پیش گرفتند و رفتند و خداوند به زودی در بین تو و آنها جمع گرداند و در آن به مخاصمه خواهید پرداخت و در آن باید بنگری که سعادت و پیروزی از آن کیست.

مجلس دقایقی به سکوت گذشت و برنامه ابن زیاد ابتر ماند ، بحثی آغاز شد وبه امام سجاد(علیه­السلام) اشاره کرد و گفت او کیست؟ گفتند علی بن الحسین، ابن زیاد گفت: خداوند در کربلا او را کشت مگر نه؟ امام فرمودند: برادری داشتم بنام علی که لشکریان تو او را کشتند، ابن زیاد گفت: خدا او را کشت. امام فرمودند: «الله یتوفی الا نَفسٌ حین مَوتها» ابن زیاد دیگر دیوانه شده بود و دستور داد جلاد گردن امام را بزند، امام فرمودند: «مرا به کشتن تهدید می­کنی مگر نمی­دانی شهادت عادت ماست؟» حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) رخاستند و فرمودند: «آن همه خونی که از ما ریختی بس نبود؟» به دامن امام آویختند و فرمودند: «اگر قصد کشتن اورا دارید مرا با او بکشید» و امام را در بغل گرفتند و ابن زیاد دست از سر ایشان برداشت. [۲۴]

شجاعت حضرت در مجلس یزید، مرتبه عظمای شجاعت است، زیرا یزید لعین در کاخ فرمان روایی خود قرار داشت که هزاران مرد جنگی مصلح و آماده باش از او نگهبانی می­کردند و هیچ جنبنده­ای، در آن مجلس قدرت کوچک­ترین حرکتی را نداشت.

شیخ نقدی می­گوید: «شجاعت ادبی حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) فصاحت و بلاغت ایشان در میان هزاران نفوس همه را به حیرت انداخته و جسارت ایشان درمجلس بزرگی که یزید تشکیل داده بود نسبت به یزید و بیان حقایق ماجرا امری مهم  بود، چرا که یزید به اعتقاد باطل ایشان خلیفه مسلمین بود و بر تمامی مسلمین آن روز فرمان روایی داشتد. در تمامی مجالس در ممالک مختلف از فاجعه بزرگی که برای یزید به وجود آمده بود و حماسه سخن­رانی کوبنده حضرت صحبت می­کردند و به قدری از واقعه بحث کردند که گوش­ها پر شده و بنی­امیه مورد غضب مسلمین شد.»[۲۵]

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) برای اینکه خود را موظف به دفاع از امام خویش، حتی بعد از شهادت می­دانستند، به خاطر همین حس مسئو لیت از امام دفاع کردند امامی که رفت اما هنوز ولایتش در امام بعدی جاری است و حضرت چون دفعات گذشته با شمشیر بیان خود چه دلها را که نلرزاندند.

پایان سخن

حضرت زینب(سلام­ الله­ علیها) قدم در راهی گذاشتند که ابتدا و انتهایش را با چشم دل دیده بودند و حرکتی همه جانبه انجام دادند، با هجرت از آسودگیها. با بیان خویش در میدان جنگ، مردم را به یاری امام خویش خواندند و با قوت قلب دادن به اسیران و زنان و کودکان، با خطبه های وحیانی، با سپر بلا قرار دادن جان خویش، عظمت مقام ولیّ و ضرورت پیروی از مولی را متجلی نمودند.


پي­ نوشت

  1. راغب اصفهانی، مفردات راغب، دار القلم، ۱۴۱۶ ق، ص ۸۸۵.
  2. احمد فارس زکریا، مقاییس اللغه، مکتب الاعلام اسلامی، ۱۴۰۴ ق، ص ۱۴۱.
  3. فتح الله نجار زادگان، بررسی تطبیقی آیات ولایت در دیدگاه فریقین، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۰، ص۲۴.
  4. محسن سعیدیان، ولایت و تسلیم، تهران، منیر، ۱۳۸۸، صص ۲۱ الی ۲۵.
  5. کاظم قزوینی، زینب«سلام الله علیها» از ولادت تا رحلت، ترجمه علی کرمی فریدونی، قم، مرتضی، ۱۳۸۸، صص۵۴۰ ـ ۵۳۹
  6. بنت الشاطی، شیرزن کربلا، ترجمه جعفر شهیدی، بی جا، مشعر، ۱۳۷۲، ص ۲۸.
  7. سوره مبارکه احزاب، آیه ۶.
  8. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، تهران، دارالکتب اسلامی، بی تا، ج ۳۶، ص ۲۸۶.
  9. همان، ج ۷، ص ۸۰.
  10. محمد مهدی اشتهاردی، فروغ تابان کوثر، تهران، کوثر، ۱۳۸۴، ص ۸۹.
  11. اعظم شبیری، سیمای حضرت زینب«سلام الله علیها» در آیینه تاریخ، قم، هاجر، ۱۳۸۵، ص ۴۸.
  12. همان، ص ۴۹.
  13. علیرضا رجالی تهرانی، سو گنامه سالار شهیدان، قم، نبوغ، ۱۳۸۵، ص ۵۱.
  14. محمد مهدی اشتهاردی، فروغ تابان کوثر، ص ۵۵.
  15. همان، ص ۹۰.
  16. رسول محلاتی، نگاهی کوتاه به زندگی حضرت« سلام الله علیها»، قم، حوزه، ۱۳۷۳، ص ۴۰.
  17. علی قائمی، زندگانی حضرت زینب«سلام الله علیها»، تهران، امیری، ۱۳۷۶، ص ۲۰۳.
  18. علی اکبر بابازاده، سیمای زینب کبری«سلام الله علیها»، قم، دانش و ادب، ۱۳۸۱، ص ۱۱۴.
  19. همان، ص ۱۱۵.
  20. علیرضا رجالی تهرانی، سوگنامه سالار شهیدان ، ص ۱۹۷.
  21. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، تهران، صدرا، ۱۳۸۰، ج ۱، ص ۵۳.
  22. غلام­رضا رحمدل، از کربلا تا حره، رشت، دانشگاه گیلان، ۱۳۸۰، ص ۸۶.
  23. علی قائمی، زندگانی حضرت زینب« سلام الله علیها »، ص ۲۹۹.
  24. همان، ص ۳۰۱.
  25. حسین نجفی، حضرت زینب کبری«سلام الله علیها» اسوه صبر و شجاعت و استقامت، قم، حضرت عباس« علیه­السلام»، ۱۳۸۱، صص ۲۴۴ ـ۲۴۲.

گردآورنده: راضيه مجردي طلبه طلبه پایه چهارم سطح دو حوزه

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن